شنبه 26 مهر 1404
صفحه اصلی      همه اخبار      تماس با ما      RSS      English
خبرآنلاین - 1 روز پیش

روایت یک رزمنده از روز بیست‌وپنجم جنگ در خرمشهر

در خیابان چهل‌متری، نزدیک مقر گروه الله‌اکبر، چندین سرباز دیدیم. اول خیال کردیم؛ ایرانی هستند. بلافاصله به من ایست دادند و گفتند: قف! گفتم: این‌ها عراقی هستند. شیخ شریف گفت: با سرعت برو! پدال گاز را فشار دادم. سرعت ما روی ۹۰ کیلومتر بود که ما را به رگبار بستند.


آخرین اخبار
برچسب‌ها:   

روایت

 | 

رزمنده

 | 

بیست‌وپنجم

 | 

خرمشهر

 | 

منابع خبری